ايران نميرد مگر يادكوروش بميرد دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد کارون زچشمه خشکید البرز لب فروبست حتی دل دماوند آتشفشان ندارد دیو سیاه دربند آسان رهیدو بگریخت رستم دراین هیاهو گرز گران ندارد روز وداع خورشید زاینده رود خشکید زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد برنام پارس دریا نامی دگر نهادند گویی که آرش ما تیرو کمان ندارد دریای مازنی ها برکام دیگران شد نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد دارا کجای کاری دزدان سرزمینت بربیستون نویسند دارا جهان ندارد آئیم به دادخواهی فریادمان بلنداست اما چه سود اینجا نوشیروان ندارد سرخ و سپید وسبز است این بیرق کیانی اما صدآه و افسوس شیر ژیان ندارد کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد دو تا شلوار توی خشکشویی یکی از آن دو خیلی شیکتر بود دوتا جیب بزرگ از پشت و رو داشت شکیل و خوشگل و ابریشمی بود خلاصه جنس مرغوبی خفن داشت یکی دیگر چروک و ساده تر بود تمیز و شسته اما بی اتو بود به قدری کهنه بود و خسته از کار گذشت روزها بی ارزشش کرد پس از یک شست وشو با خوب رویی به سویش آمد آن شلوار زیبا کنار او نشست و با تکبر که من یک روز در بوتیک بودم مرا دیدند مردم پشت شیشه همیشه تو جایی لوکس بودم کنار کفشهای چرم اعلا پس از یک دوره ی چشم انتظاری تراولهایی از جیبش درآورد چه جاهایی که با آن مرد رفتیم همیشه روی مخمل می نشستم به یک چشمک برایم شد مهیا خوراکم بود چک پول و تراول درون خانه ده شلوار بودیم درون ناز و نعمت خواب بودیم تو اما ظاهراً شلوار کاری دل شلوار کهنه سخت آزرد به حسرت گفت ای شلوار زیبا منم مثل تو شلوارم برادر مرا یک مرد فرهنگی خریده نه در عمرم تراول دیدم هرگز نه روی مخمل و اطلس نشستم نه دستی را به نامردی فشردم خدارا شکر اربابم شرف داشت همیشه سر به زیر و مهربان بود به خوشرویی رفاقت کرد با من نه در عمرش گناه ومعصیت کرد معلم بود و دانشمند و دانا معلم در صف پیغمبران است اگر صد بار جانم را بسوزند اگر یک عمر تنهایی بپوسم خر وصیّت کرد: فرزندم! بیا وخر نباش یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود! سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور از مترسک هم نترس، اصلا به او جفتک بزن کهنه پالانی به تن کن، حفظ ظاهر کن ولی گوسفندان را بترسان از جهان آخرت هر چه در دِه یونجه موجود است، یکشب جمع کن تیز اگر باشی دُمَت را هم نمیگیرد کسی! حرف آخر اینکه اینجا تا ابد خرتوخر است #شروین_سلیمانی وطــن یعنی نــــژاد پاک کـوروش سنگسار!!!
... زن از شرم گنه مسیحا از تأثّر، یکی آهسته، ولی فرزند مریم، که ناگه، مسیحا از پی اندیشه ای کوته، مسیحا حرف خود را گفت، که را جرأت، پس از لختی، ... و آن زن، تو را، —------------------------------------------ ایران تا ویران:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |